آقـای ریـش‌دار

۲۱ مطلب با موضوع «منقولات ارضی» ثبت شده است

نود و چهار

آن اوایل قبولی ارشدم، پدرم از قول یک آقایی که استاد حوزه و دانشگاه بودند برایم اخطار ایشان را آورده بودند که فلسفه خوب نیست و فلسفه نخواند که کافر می‌شود! (این قول در ذهنم هست)
بنده همزمان دانشگاه، حوزه را مدتی در همان مدرسه‌ای می‌خواندم که این آقا مسئول آن مدرسه بود و درس کلام ایشان را هم دیده بودم و خاطرهٔ بدی هم از یک جلسهٔ درسی ایشان دارم.
همان حوزه، درس رسمی ضد فلسفه داشت که به قول خودشان عقاید حقهٔ شیعی را تدریس می‌نمودند و شاگرد یکی از این حضرات سردَم‌دار مکتب معارفی مشهد (مکتب تفکیک) عهده‌دار تدریس این درس بود.
آنقدر آن مدرسه نماندم و درگیر درس‌های دیگر شدم و بعد هم که قم رفتم و الان هم که دوباره به مشهد برگشتم و یحتمل دیگر مسیر درسی‌ام لااقل تا چندسال آینده به قم نخواهد خورد؛ الله اعلم.

۲۳ فروردين ۰۰ ، ۰۳:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

هفتاد و سه-ما چه می‌دانیم!

هو المحبوب

ما چه می‌دانیم واقعاً که عاقبت کار چه می‌شود!

همین لیلی و مجنون -که چه‌ها برایشان نسراییده‌اند- اگر به سر منزل وصال می‌رسیدند آیا تضمینی داشت که خوشبخت می‌شوند و یا مجنون روزی به لیلی نمی‌گفت که به خانه پدرت برگرد؟ و یا با اولین غذایی که گیسویی از گیسوان لیلی -که در مدحت آن و گرفتاری قلب به آن، غزل‌ها سراییده شده- در آن بود، مجنون ببر درونش را آزاد نمی‌کرد؟ یا به اولین دمپایی خیس توالت، لیلی واکنش نمی‌داد که ای مجنون مگر ننه‌ات به تو آداب مستراح رفتن را یاد نداده؟ و...

ما چه می‌دانیم!

پی‌نوشت: البته که بنابر نقلی آن چه جناب مجنون به آن مبتلا بود فنای در لیلی بود تا آنجا که دیگر فارغ از خود لیلی شده‌بود، الله اعلم.

۳۱ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
میم الف

هفتاد و دو-چای سیاه

استاد بزرگوارم نقلی میکردن از استادشون مرحوم سید جلال‌الدین آشتیانی که وقتی به محضر ایشون میرفتن، چایی که ایشون میخوردن به شدت سیاه بود که به گمانم این طور تعریف میکردن که اگه اون چایی رو مار میخورد، مار رو میکشت:)

امروز سیاقم بر این بود که چایی سیاه بخورم و الحمدلله به این نتیجه رسیدم که بسیار مفرح ذات و راحت روحه و در درس هم بسیار کمک میکنه و ان شاء الله این رویه رو برای رسیدن به افق‌های روشن(با لحن فامیل دور) ادامه خواهم داد.

۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
میم الف

هفتاد و یک-القصه که میلم نیست

حق

بنشینم قدری رطب و یابس به هم ببافم!

استادی دارم که الحق علامه هستند در فلسفه؛ ایشان می‌فرمودند که در محله ما کسی نمی‌داند که من استاد فلسفه هستم و فقط بعضی میدانند که دانشگاه تدریس دارم و استاد صدایم می‌زنند و بعض دیگر که بخواهند خیلی احترام بگذارند آقای مهندس!

ای آقا چه روزگار عجیبی!

گفته‌اند که می‌خواهند دانشگاه را این ترم تعطیل کنند و به گمانم فکر کنم به وزان یک بازنده در ورزش که فقط برای سلامتی ورزش می‌کند، من باید برای سلامتی درس بخوانم و قید دکتری را بزنم!

من دل خوشی از دانشگاه ندارم که بخواهم دکتری بخوانم ولی همان آقای دکتر شدن را دوست دارم که صد البته به درد سنگ قبر هم نمی‌خورد ولیکن دوست دارم دیگر!

۲۸ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۲۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲
میم الف

شصت و پنج

مجموعه حکایت دل رو ببینید.

قسمت 15: مرحوم محسن جهانگیری ره

۳۰ آذر ۹۸ ، ۰۴:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

شصت

تنها ازش و خاطرات اون ۷-۸ سال پیش فقط یک هو الکافی مونده!

دقیق هم نوشت.

نمی‌دونم کجاست ولی حدا از بلایای آخر الزمان حفظش کنه.

۲۱ آذر ۹۸ ، ۰۷:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

پنجاه و سه

اون روز طلبهه می‌گفت: من کانتی شدم:))

همین

۱۳ آذر ۹۸ ، ۲۰:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

پنجاه

یک.

بله...

بالأخره برای آزمون دکتری ثبت‌نام کردم و حال میل سخنم با هیچ‌کدامتان نیست!

گویی که همه بوی پیف پیف می‌دهند و من بوی خوش گل‌آب!

دو.

هان دمی، فها ندمی از جمله اشعار جناب شیخ اشراق در موقع مرگش می‌باشد که به گمانم مناسب چنین وضعیتی باشد.

پایان باز

۱۱ آذر ۹۸ ، ۲۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

چهل و نه

اگه الان خونه بودم با امیرمهدی جانم داشتم بازی بارسلونا رو می‌دیدم!

البته چون این بشر حرف زیاد می‌زنه باید تهدیدش کنم که بین بازی حرف نزنی ولی باز می‌زنه...

۱۱ آذر ۹۸ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

چهل

سود کمتر فروش بیشتر را نتیجه می‌دهد.

فروش بیشتر سود بیشتر را نتیجه می‌دهد.

از این دو مقدمه که شکل ۱ از ضرب اول قیاس اقترانی هستش سود کمتر، سود بیشتر رو نتیجه می‌گیریم!

هر کسی تونست اشکالش رو بگه جایزه داره.

۰۶ آذر ۹۸ ، ۱۸:۵۲ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف