حق
بنشینم قدری رطب و یابس به هم ببافم!
استادی دارم که الحق علامه هستند در فلسفه؛ ایشان میفرمودند که در محله ما کسی نمیداند که من استاد فلسفه هستم و فقط بعضی میدانند که دانشگاه تدریس دارم و استاد صدایم میزنند و بعض دیگر که بخواهند خیلی احترام بگذارند آقای مهندس!
ای آقا چه روزگار عجیبی!
گفتهاند که میخواهند دانشگاه را این ترم تعطیل کنند و به گمانم فکر کنم به وزان یک بازنده در ورزش که فقط برای سلامتی ورزش میکند، من باید برای سلامتی درس بخوانم و قید دکتری را بزنم!
من دل خوشی از دانشگاه ندارم که بخواهم دکتری بخوانم ولی همان آقای دکتر شدن را دوست دارم که صد البته به درد سنگ قبر هم نمیخورد ولیکن دوست دارم دیگر!
این صرفا دوست داشتن عنوان دکتر همون هوای نفس نیست؟