یک.
در زمان کارشناسی ترم سه و چهار بود که شروع کردیم به مهندس مهندس صدا زدن همدیگه.
قبلترش هم چون برای نظارت تأسیسات ساختمون یک جایی میرفتم، اون جا هم من رو مهندس صدا میزدن و طبعاً حس خوبی داره این القابی که بار اجتماعی دارن برای شخصی که تا قبل از اون هیچ وجهه اجتماعی به جز دانشآموز یا دانشجو بودن نداشته!
یادم هم هست که باری یک بندهخدایی تو همون مجموعه گفت آقای فلانی و مهندس نگفت بسیار ناراحت شدم.
بنگر جهل آدمی از کجاست تا به کجا...
دو.
چند وقت پیش جناب آقای کریم مجتهدی اومده بود شوکران و قسمتی از صحبتهاش این بود که: من یکی از عوامل عقبماندگی رو همین استفاده بدون دلیل از کلمات انگلیسی به عوض کلمات فارسی میدونم؛ مثلاً طرف میتونه بگه زمان ولی میگه تایم که نشون بده من هم انگلیسی میفهمم!(تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل)
درباره کریم مجتهدی عرض کنم که لااقل تا اونجایی که بنده دیدم و میشناسم در کشور کسی که فلسفه اسلامی بفهمه به اندازه انگشتای یک دست شاید باشن و کسانی هم مثل مجتهدی فلسفه غرب بشناسن به اندازه انگشتای یک دست باشن و یا شاید دو دست!
اون چیزی که کریم مجتهدی میگه رو من اسمش رو میذارم: گمگشتگی!
انسان گمشده معاصر دنبال مقبولیت از جانب اعتباریات اجتماعی میگرده و از همین رو هم هستش که خود حقیقیش رو گم میکنه و دنبال میکنه اون چیزی که مال خودش نیست و با وصله و پینه کردن زلم زیمبو دنبال مقبولیتخواهی از جامعه است و در نتیجه گم میشه و بالتبع عقب میافته و جامعه که اکثریتش این باشه، جامعه عقبماندهای است.
پدیدارهایی که ما در جامعه میبینیم اعم از مد و مو و امثال اینها رو همه در این قالب تعریف میکنم و میبینم که این تحلیل قابل اعتناست لااقل و شاید هم قابل اعتنا نیست احتمالاً.
سه.
سر درس کلام جدید بودیم که یک بندهخدایی سه اصطلاحی رو که میتونست فارسی بگه رو انگلیسی گفت و بنده اون کلام آقای مجتهدی رو گفتم.
چهار.
داستان اون روباه آهونما رو دوباره بخونید.
چهار / داستانی به ذهنم اومد شاید شنیده باشید البته دقیق یادم نیست
سه / به شماهم بگم بد نیست خالی از لطف نیست حتی اگر تکراره
دو / امان از اعتباریات
مردی کدویی دور گردنش آویخته بود که گم نشه روزی رفیق ناقلاش وقتی که این شخص به خواب ناز بوده کدو رو برمیداره میندازه گردن خودش اون شخص به خواب رفته که بیدار میشه و کدو رو دور گردن رفیقش میبینه با تعجب تمام میگه : اگه تو تویی و من منم پس کو کدوی گردنم
میدونم داستان نابود شد :دی :))))
یک / کدوم جهل بیشتر از نشناختن خود این اعتباریات همون کدوی گردنمون هستن که با اونا خودمونو میشناسیم و بسیار گستردهتر از اصطلاحات و علم و نسب و شهر و کتاب و مدرکو غیره و غیرهان