از فکر درباره اینکه اون بنده خدا گفت شما خیلی عجیب و غریبید چون گفتم خواب ابوعلی جبائی و ابولحسن اشعری دیدم پرت شدم به این قسمت روضه که: مگه یادم میره من بودم و یه دل مضطر...
قبلاً فلسفه و عرفان رو خیلی دوست داشتم به مثال علاقه طفل به پستان مادر ولی انسان که بخواد رشد باید علایقش هم رشد کنه که شاید چون رشد میکنه، علایقش رشد میکنه و یا بالعکس که حرفی در این نداریم.
الان میخوام روضهخوان بشم و اینکه تو روضه کارم تموم بشه، همین.
بگذریم آقا...
چی خبرا؟
احسنت بر شما.