مرگ
این ایام بیشتر به مرگ فکر میکنم و نتیجه می‌گیرم که هیچ ندارم برای بردن و هیچ هم نفرستادم؛ نه مثل علمای سلف آنچنان پاک بوده‌ام که شبهه عصمت در من برود و نه مثل عرفای ربانی پله‌های یقین را پیموده‌ام و نه...
فی الواقع خسر الدنیا و الأخرة

این روزها بیشتر فکر میکنم و به حرف آن دوست فکر که: مرگت نزدیک است.

این مرگ‌هایی که در نزدیک ما اتفاق می‌افتد، این مردن‌هایی که بعضاً متعلَقشان، خیلی جوان است، این‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی پیش ما بودند و دیگر نیستند و یا در دنیای واقعی تا دیروز در کنار ما بودند و امروز می‌گویند که اکسپایر شد.
به نظر می‌رسد اکسپایر لفظ درستی باشد، تاریخ انقضاء، انقضای حضور در دنیا و ریغ رحمت را به زور بدستش می‌دهند اما طوعا أو کرها شخص آن  را سر می‌کشد و صلای لا اله الا الله میزنند که یا ایها الناس فلانی رفت، بعدی یکی از شماها است.
فکیف وجدتم قول لا اله الله را می‌پرسیم و جواب میدهند ولی گوش ما مشکل دارد!

من که چیزی ندارم ببرم ولیکن امید دارم به همان وعده شیرین من یمت یرنی و آن قول صادق امام رضا که فرمودند در ۳ نوبت به دیدار زائرشان می‌آیند.