در جوانی بخواندن فلسفه و آموختن موسیقی ولعی داشتم و هر کس مرا صریحاً یا تلویحاً منع میکرد بسیار میرنجیدم و آنان را بنادانی و بیذوقی متهم میکردم. ولی بعداً دانستم که خواندن فلسفه در ایران شخص را از اجتماع طرد میکند. زیرا فلسفه خواندهها خود را مافوق اجتماع تصور میکنند. بالنتیجه از مزایای اجتماع بیبهره میمانند لذا همواره دچار ضیق معیشت میشوند.
و موسیقیدانان نیز چون اغلب با مردمان ولخرج و بیبند و بار آمیزش میکنند آنها نیز خوی بیبند و باری میگیرند. مضافاً که تریاک و مشروبات و اقسام مکیفیات در زندگی آنها رسوخ پیدا میکنند. بالنتیجه یکنفر موسیقیدان بندرت دیده میشود که از این آفات مصون مانده باشد.
با این استدلالات بعداٌ حق را بجانب آنهائی دادم که مرا منع میکردند لذا فرزندان خود را از آموختن موسیقی جداً نهی کردم و نسبت به خواندن فلسفه هم به آنها تذکر دادم چنانچه مایل به خواندن آن شدند موقعی شروع کنند که در یک رشته از علوم (مهندسی، طبابت و غیره) متخصص شده باشند که امرارمعاش از آنراه بنمایند که دچار تنگی معیشت نشوند./مهدوی، معزالدین. 1348. داستانهایی از پنجاه سال. تهران: معزالدین مهدوی/
به گمانم آقای صدوقی سها نقل کرده بود که: حکمت نکبت است یا نکبتآور است که اشتباه در تعبیر به خاطر ضعف بنده است.
شما بگو با احکام وجود و ماهیت یک دونه نون بربری یا سنگک بدن ما همون رو قبول میکنیم...