آقـای ریـش‌دار

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

هفتاد و سه-ما چه می‌دانیم!

هو المحبوب

ما چه می‌دانیم واقعاً که عاقبت کار چه می‌شود!

همین لیلی و مجنون -که چه‌ها برایشان نسراییده‌اند- اگر به سر منزل وصال می‌رسیدند آیا تضمینی داشت که خوشبخت می‌شوند و یا مجنون روزی به لیلی نمی‌گفت که به خانه پدرت برگرد؟ و یا با اولین غذایی که گیسویی از گیسوان لیلی -که در مدحت آن و گرفتاری قلب به آن، غزل‌ها سراییده شده- در آن بود، مجنون ببر درونش را آزاد نمی‌کرد؟ یا به اولین دمپایی خیس توالت، لیلی واکنش نمی‌داد که ای مجنون مگر ننه‌ات به تو آداب مستراح رفتن را یاد نداده؟ و...

ما چه می‌دانیم!

پی‌نوشت: البته که بنابر نقلی آن چه جناب مجنون به آن مبتلا بود فنای در لیلی بود تا آنجا که دیگر فارغ از خود لیلی شده‌بود، الله اعلم.

۳۱ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
میم الف

هفتاد و دو-چای سیاه

استاد بزرگوارم نقلی میکردن از استادشون مرحوم سید جلال‌الدین آشتیانی که وقتی به محضر ایشون میرفتن، چایی که ایشون میخوردن به شدت سیاه بود که به گمانم این طور تعریف میکردن که اگه اون چایی رو مار میخورد، مار رو میکشت:)

امروز سیاقم بر این بود که چایی سیاه بخورم و الحمدلله به این نتیجه رسیدم که بسیار مفرح ذات و راحت روحه و در درس هم بسیار کمک میکنه و ان شاء الله این رویه رو برای رسیدن به افق‌های روشن(با لحن فامیل دور) ادامه خواهم داد.

۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
میم الف

هفتاد و یک-القصه که میلم نیست

حق

بنشینم قدری رطب و یابس به هم ببافم!

استادی دارم که الحق علامه هستند در فلسفه؛ ایشان می‌فرمودند که در محله ما کسی نمی‌داند که من استاد فلسفه هستم و فقط بعضی میدانند که دانشگاه تدریس دارم و استاد صدایم می‌زنند و بعض دیگر که بخواهند خیلی احترام بگذارند آقای مهندس!

ای آقا چه روزگار عجیبی!

گفته‌اند که می‌خواهند دانشگاه را این ترم تعطیل کنند و به گمانم فکر کنم به وزان یک بازنده در ورزش که فقط برای سلامتی ورزش می‌کند، من باید برای سلامتی درس بخوانم و قید دکتری را بزنم!

من دل خوشی از دانشگاه ندارم که بخواهم دکتری بخوانم ولی همان آقای دکتر شدن را دوست دارم که صد البته به درد سنگ قبر هم نمی‌خورد ولیکن دوست دارم دیگر!

۲۸ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۲۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲
میم الف