آقـای ریـش‌دار

پنجاه و سه

اون روز طلبهه می‌گفت: من کانتی شدم:))

همین

۱۳ آذر ۹۸ ، ۲۰:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

پنجاه و دو

یک.

بعضاً وقتی به افراد می‌گم که من خود علم رو به خاطر خودش دوست دارم می‌گن انسان عجیبی هستی!

و حرف بعدی استفهام از اینه که از کجا میاری می‌خوری؟

جواب واضحه: نسبت به عامه مردم هم سبک‌تر می‌پوشم و هم غذام نازل‌تره اون هم غذای دانشگاه که اصلاً اسم نازل رو نمی‌شه روش گذاشت!

دو.

فاصله بین بیداری صبح و خواب شبم چیزی حدود ۳ ساعته.

قبلاً خواب در کل روزم رو به حدود ۵ ساعت هم تقلیلش دادم ولی الان چیزی حدود ۷ ساعته و ایضاً در برنامه قبلاً بود به ۴ ساعت برسونم که پروژه با شکست مواجه شد و باشد وقت دیگر!

خونم الان غلظت بسیار زیادی و باید تلطیفش کنم با حجامت به حول و قوه الهی.

سه.

علم انسان رو مبتهج می‌کنه و قواش رو به فزونی می‌ذاره و ایضاً به عالم مجردات نزدیک میشه مخصوصاً علومی که به فکر کردن زیاد نیاز دارن یعنی از استنباط و استدلال بدست میان!

چه چیز شبرین‌تر از علم؟

هر که در این حلقه نیست

فارغ از این ماجراست

چهار.

این‌که گفتن قبل فلسفه، منطق بخونید بنظر میاد به ۲ جهت باشه.

جهت مهمش به نظر بنده اینه که انسان به تجرد برسه و میائل منطقی انسان رو در عالم معقولات غرق می‌کنن و سبب تجرد میشن و برای همین هست که می‌گن منطق بخون.

جهت دیگه‌ش هم اینه که منطق میزان برای سنجشه.

پنج.

صبح با منطق شروع و با فلسفه ادامه می‌یابد و با عرفان تمام می‌شود.

۱۲ آذر ۹۸ ، ۰۷:۰۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

پنجاه و یک

هر شئ وقتی آرام می‌گیرد که به موطن خودش برگردد.

بحثش را هم می‌توان در طبیعیات یافت لکن حرف من چیز دیگر است!

این گم‌گشتگی همان عدم بازگشت به موطن اصلی و سکنی در غیر موطن او را آشفته نموده و همین شده که آن یکی لباس پاره بپوشد و دیگری در کوی و برزن عربده بزند.

آن‌کس که موطن خودش را بیابد، آرام است و به بودن او باقی آرامند ولی امان از گمراهان که موطن را گم کردگانند...

۱۲ آذر ۹۸ ، ۰۰:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

پنجاه

یک.

بله...

بالأخره برای آزمون دکتری ثبت‌نام کردم و حال میل سخنم با هیچ‌کدامتان نیست!

گویی که همه بوی پیف پیف می‌دهند و من بوی خوش گل‌آب!

دو.

هان دمی، فها ندمی از جمله اشعار جناب شیخ اشراق در موقع مرگش می‌باشد که به گمانم مناسب چنین وضعیتی باشد.

پایان باز

۱۱ آذر ۹۸ ، ۲۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

چهل و نه

اگه الان خونه بودم با امیرمهدی جانم داشتم بازی بارسلونا رو می‌دیدم!

البته چون این بشر حرف زیاد می‌زنه باید تهدیدش کنم که بین بازی حرف نزنی ولی باز می‌زنه...

۱۱ آذر ۹۸ ، ۰۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

چهل و هشت

دایی پدرم بعد از مردن زنش که دو هفته پیش بود، تازه یادش افتاده که زنش نیست. مثلاً بعد از شصت سال یک روز صبح از خواب بیدار میشی و می‌بینی همه رفتن خونه‌ خودشون، بعد تازه می‌فهمی که فاطمه دیگه تو آشپزخونه نمی‌چرخه.

در توئیتر نوشته‌بود. 

۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۱:۳۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

چهل و هفت-سفر به ماه

جهان رو دیدی؟ دیگه جایی برای صافی و یک رنگی نیست!

خود مردم تلون و رنگارنگ بودن رو دوس دارن چه در لباس‌هاشون و چه در اخلاقشون.

دیگه هیچی مثل سابق نیست!

قبلنا تلویزیون‌ها مابین دو رنگ سیاه و سفید رو نشون می‌دادن و الان ۱۴ میلیون رنگ رو نشون می‌دن.

هیچی مثل سابق نیست!

الان دوس دارن همه چیزشون رو بقیه ببینن و مراقب دل اونی که ندارن نیستن.

دیگه این‌جا جای زندگی نیست.

باید به ماه سفر کرد، همونجا که حتی زمینش هم نورانیه و همین دنیا ملوّن و رنگارنگ رو روشن می‌کنه که اگه اون نبود، رنگ هم معنایی نداشت.

باید بریم به ماه، سرزمین روشنایی و نور و سادگی...

۰۹ آذر ۹۸ ، ۰۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

چهل و شش-تفنگ حسن موسی

وقتی متفقین برلن رامحاصره کردند وآدولف هیتلر پیشوای آلمان نازی شکست خودرا مسلم دید به آجودانمخصوصش وصیت کرد که اوراباهفت تیر بکشد وجسدش را بسوزاند.

هفت تیرنوعی اسله کمری بودکه درکارخانه برنوساخته می شود ودرواقع یک نوع اسلحه آتشین به شمار می رفت.

سابق براین کسانی که درجنگ ها شرکت می کردند معمولا برای کشتن افراد ازاسلحه آتشین،ازقبیل تفنگ های دولول،ساچمه ای و«روندل»وتفنگ معروف به (تفنگ حسن موسی)استفاده می نمودند.

امّا چرااین تفنگ به نام تفنگ حسن موسی معروف شده بود؟برای این که تفنگ حسن موسی تفنگی بوددراز ویک تیر که سازنده اش مردی به نام حسن موسی،یعنی حسن موسی نامی این تفنگ را می ساخت وچنان چه حسن موسی این تفنگ را نمی ساخت کس دیگری نبود که به جای او بسازد چون اگر می بود ومی ساخت دیگرآن تفنگ به نام حسن موسی معروف نمی شد ومعروفیت(تفنگ حسن موسی) به خاطر اسم سازنده ی آن است که همان حسن موسی بود مثل تاریحیی که تاری بود خوش صدا معروف به تار یحیی واین تار را یحیی نامی می ساخت وبه نام خودش معروف بود واگر دیگری این تار را می ساخت به نام سازنده اش معروف می شد نه به نام یحیی.

۰۸ آذر ۹۸ ، ۲۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

چهل و پنج

آه که همه‌اش پاک شد!

صبح جمعه است و انگار موعد وصال یار نرسیده...

بگذریم.

الان برای ما صبحه و برای یک عده دیگه شب و یک عده دیگه هم قبل از ما صبح شده و برای یک عده دیگه ظهره و برای یک عده دیگه بعد از ظهر و برای یک عده دیگه سر شب و برای یک عده دیگه ته شبه.

چون زمین گرده و هر گردی لاجرم کره است پس در محورهای دکارتی تکرار هر مختصاتی نیازمند ۳۶۰° است پس چون این‌جا صبحه لاجرم باید در این ساعت جای دیگه‌ای مقابل این ساعت باشه.

اون‌جاهایی که شب باشه شاید در خشکی باشه و شاید هم در دریا چون بیشتر حجم کره زمین رو آب فرا گرفته و بهش کره آبی می‌گن.

آبی هم یکی از رنگ‌های اصلی هستش که از ترکیب با زرد سبز رو به وجود میاره و علت وجود سبزی در برگ کلروفیله.

قبلاً که لباسی نبود احیاناً انسان‌ها از برگ برای پوشش استفاده می‌کردن چون لباسی نبود، حتی تاناکورا هم نبود.

تاناکورا شخص نیست بلکه یک مجموعه فروشگاه بود که توسط اوشین و ریوزو در مجموعه سال‌های دور از خانه تأسیس شد و در همان مجموعه ورشکسته شد و به خاک رفت...

۰۸ آذر ۹۸ ، ۰۶:۰۳ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف

چهل و چهار

از فکر درباره اینکه اون بنده خدا گفت شما خیلی عجیب و غریبید چون گفتم خواب ابوعلی جبائی و ابولحسن اشعری دیدم پرت شدم به این قسمت روضه که: مگه یادم میره من بودم و یه دل مضطر...

قبلاً فلسفه و عرفان رو خیلی دوست داشتم به مثال علاقه طفل به پستان مادر ولی انسان که بخواد رشد باید علایقش هم رشد کنه که شاید چون رشد می‌کنه، علایقش رشد می‌کنه و یا بالعکس که حرفی در این نداریم.

الان می‌خوام روضه‌خوان بشم و اینکه تو روضه کارم تموم بشه، همین.

بگذریم آقا..‌‌.

چی خبرا؟

۰۸ آذر ۹۸ ، ۰۲:۴۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
میم الف